بی‌چون

بی‌چون

چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی‌چون...
بی‌چون

بی‌چون

چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی‌چون...

نامه‌ی وارده

...به‌نام یگانه نگارنده‌ی داستان خلقت...

به سراغِ من اگر می‌آیید، نرم و آهسته بیایید ؛ مبادا که ترک بردارد

چینیِ نازکِ تنهاییِ من!

***

این‌جا می‌نویسم...

اگر آشنایی، لطف کن و تنهام بذار.

اگر نتونستی تنهام بذاری،

فقط در سکوت بخون!

نه بگو، نه بپرس!

*

اگر آشنا نیستی،

بیا آب شو مثلِ یک واژه در سطرِ خاموشی‌ام...

بغل

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.