صدا کن مرا...صدای تو خوب است...
***
روزی دل من که تهی بود و غریب،
از شهر سکوت، به دیار تو رسید
در شهر صدا که پر از همهمه بود،
تنها دل من قصهی مهر تو شنید
چشم تو مرا به شب خاطره برد
در سینه، دلم از تو و یاد تو تپید
در سینهی سردم، این شهر سکوت
دیوار سکوت ز صدای تو شکست
شد شهر هیاهو این سینه ی من
فریاد دلم به لبانم بنشست
خورشید منی، منم آن بوته ی دشت
من زندهام از نور تو، ای چشمهی نور!
دریای منی، منم آن قایق خرد
ناگه تو مرا میبری بر ساحل دور
اکنون تو مرا همه شوری و صدا
اکنون تو مرا همه نوری و امید
در باغ دلم بنشین بار دگر
ای پیکر تو، چو گل یاس سپید
پینوشت:
-نمیدونم شعر از کیه، به زودی که حوصلهم اومد، میگردم پیدا میکنم.
از گوشدادنش سیــــــر نمیشم!